نوشته شده توسط : mapple Admin
جرج واشنگتن را بنیان گذار ایالات متحده آمریکا می نامند.او در 23 فوریه 1732 میلادی در ایالت ویرجینیا چشم جهان گشود پدر وی آگوستین واشنگتن در نیروی هوایی نا خدا بود و زمانی که جرج فقط 12 سال داشت در گذشت. جرج در دوران کودکی نتوانست از تحضیلات خوبی برخوردار شود .در جامعه ی آن زمان ویرجینیا آموختن سوارکاری و اداره ی مزرعه و املاک از اهمیت بیشتری برخوردار بود. جرج برای اداره ی املاکی که از پدرش به ارث برده بود حساب و مطالبی در مورد مساحی آموخت. واشنگتن جوان در سال 1752 میلادی به درجه ی سرگردی در ارتش ویرجینیا رسید و ماموریت یافت که به جنگ فرانسویان برود.فرانسویان در اطراف رودخانه ی اوهایو مسقر شده بودند و مهاجران انگلیسی را مجبور به ترک سرزمین های متعلق به انگلیسی ها می کردند.مدتی بعد که ژنرال ((بارادوک)) برای جنگیدن با فرانسویان اعزام شد جرج به کمک او رفت.ولی بارادوک کشته شد.جرج 23 ساله به خاطر شجاعت فراوانی که در طول جنگ از خود نشان داد به سمت فرماندهی نیروهای ایالت ویرجینیا برگزیده شد. جرج واشنگتن حاضر بود برای دفاع از آمریکا هرچه را که لازم باشد فدا کند.در سال 1775 میلادی اختلاف بین انگلستان و مهاجران ساکن آمریکا به نبرد منتهی شد.واشنگتن به به سمت فرماندهی 13 ایالت برگزیده شد. این جنگ چندین سال به طول انجامید ولی سرانجام به شکست منجر شد .این بزرگترین موفقیت واشنگتن بود. در سال 1789 میلادی ایالات استقلال یافته متحد شدند و ایالات متحده آمریکا پایه ریزی شد .جرج واشنگتن به عنوان نخستین رئیس جمهور این کشور نوپا انتخاب شد.پایتخت جدید ایالات متحده ی آمریکا به افتخار او واشنگتن نام گرفت.واشنگتن در سال 1792 برای دومین بار رئیس جمهور شد ولی از پذیرش این سمت برای بار سوم خودداری کرد. جرج واشنگتن در 14 دسامبر 1799 میلادی چشم از جهان فروبست.روز تولد او در ایالات متحده ی آمریکا تعطیل رسمی است. ((((soheil TL)))

:: بازدید از این مطلب : 521
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : 22 آبان 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Gharibe s

فرمانده با لگد درب حمام را باز میکنید و داد میکشد،
اما صدای داد او در میان جیغ سربازه‌ها گم میشود…

هوووو.بی‌شعور مگه خودت خواهر مادر نداری… بی آبرو گمشو بیرون… وای نامحرم..
صبحگاه:
فرمانده: پس این سربازه‌ها (بجای واژه سرباز برای خانمها باید بگوییم سربازه !) کجان؟
معاون: قربان همه تا صبح بیدار بودن داشتن غیبت میکرد
ساعت ۱۰ صبح همه بیدار میشوند…
سلام سارا جان
سلام نازنین، صبحت بخیر
عزیزم صبح قشنگ تو هم بخیر
سلام نرگس
سلام معصومه جان
ماندانا جون، وای از خواب بیدار میشی چه ناز میشی…

صبحانه:
وا… آقای فرمانده، عسل ندارید؟
چرا کره بو میده؟
بچه‌ها، من این نون رو نمیتونم بخورم، دلم نفع میکنه
آقای فرمانده، پنیر کاله نداری؟ من واسه پوستم باید پنیر کاله بخورم

بعد از صبحانه، نرمش صبحگاه (دیگه تقریبا شده ظهرگاه)
فرمانده: همه سینه خیز، دور پادگان. باید جریمه امروز صبح رو بدید
وا نه، لباسامون خاکی میشه …
آره، تازه پاره هم میشه …
وای وای خاک میره تو دهنمون …
من پسر خواهرم انگلیسه میگه اونجا …

ناهار
این چیه؟ شوره
تازه، ادویه هم کم داره
فکر کنم سبزی اش نپخته باشه
من که نمی‌خورم، دل درد میگیرم
من هم همینطور چون جوش میزنم
فرمانده: پس بفرمایید خودتون آشپزی کنید!
بله؟ مگه ما اینجا آشپزیم؟ مگه ما کلفتیم؟
برو خودت غذا درست کن
والا، من توخونه واسه شوهرم غذا درست نمی‌کنم، حالا واسه تو …
چون کسی گرسنه نبود و همه تازه صبحانه خورده بودند، کسی ناهار نخورد

بعد از ناهار
فرمانده: کجان اینا؟
معاون: رفتن حمام
فرمانده با لگد درب حمام را باز میکنید و داد میکشد، اما صدای داد او در میان جیغ سربازه‌ها گم میشود…
هوووو…. بی شعور
مگه خودت خواهر مادر نداری…
بی آبرو گمشو بیرون…
وای نامحرم…
کثافت حمال…
(کل خانم ها به فرمانده فحش میدهند اما او همچنان با لبخندی بر لب و چشمانی گشاده ایستاده است!)

بعد از ظهرفرمانده: چیه؟ چرا همه نشستید؟
یه دقیقه اجازه بده، خب فریبا جان تو چی میخوری؟
جوجه بدون برنج
رژیمی عزیزم؟
آره، راستی ماست موسیر هم اگه داره بده میخوام شب ماسک بزنم.

شب در آسایشگاه
یک خانم بدو بدو میاد پیش فرمانده و ناز و عشوه میگه: جناب فرمانده، از دست ما ناراحتین؟
فرمانده: بله بسیار زیاد!
خب حالا واسه اینکه دوباره دوست بشیم بیایید تو آسایشگاه داره سریال فرار از زندان رو نشون میده، همه با هم ببینیم
فرمانده: برید بخوابید!! الان وقت خوابه!!

فرمانده میره تو آسایشگاه:
وا…عجب بی شعوری هستی ها، در بزن بعد بیا تو
راست میگه دیگه، یه یااللهی چیزی بگو
فرمانده: بلندشید برید بخوابید!
همه غرغر کنان رفتند جز ۲ نفر که روبرو هم نشسته اند
فرمانده: ببینم چیکار میکنید؟
واستا ناخونای پای مهشید جون لاکش تموم بشه بعد میریم.
آره فری جون؛ صبر کن این یکی پام مونده
فرمانده: به من میگی فری؟؟ سرباز! بندازش انفرادی.
سرباز: آخه گناه داره، طفلکی
مهشید: ما اومدیم سربازی یا زندان! عجبا!

برگرفته از سایت

http://queen-rani.biz



:: بازدید از این مطلب : 366
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : 21 آبان 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Gharibe s
اسمش فلمينگ بود . کشاورز اسکاتلندي فقيري بود. يک روز که براي تهيه معيشت خانواده بيرون رفت، صداي فرياد کمکي شنيد که از باتلاق نزديک خانه مي آمد. وسايلشو انداخت و به سمت باتلاق دويد.اونجا ، پسر وحشتزده اي رو ديد که تا کمر تو لجن سياه فرو رفته بود و داد ميزد و کمک مي خواست. فلمينگ کشاورز ، پسربچه رو از مرگ تدريجي و وحشتناک نجات داد. روز بعد، يک کالسکه تجملاتي در محوطه کوچک کشاورز ايستاد.نجيب زاده اي با لباسهاي فاخر از کالسکه بيرون آمد و گفت پدر پسري هست که فلمينگ نجاتش داد. نجيب زاده گفت: ميخواهم ازتوتشکر کنم، شما زندگي پسرم را نجات داديد. کشاورز اسکاتلندي گفت: براي کاري که انجام دادم چيزي نمي خوام و پيشنهادش رو رد کرد. در همون لحظه، پسر کشاورز از در کلبه رعيتي بيرون اومد. نجيب زاده پرسيد: اين پسر شماست؟ کشاورز با غرور جواب داد بله." من پيشنهادي دارم.اجازه بدين پسرتون رو با خودم ببرم و تحصيلات خوب يادش بدم.اگر پسربچه ،مثل پدرش باشه، درآينده مردي ميشه که ميتونين بهش افتخار کنين" و کشاورز قبول کرد. بعدها، پسر فلمينگ کشاورز، از مدرسه پزشکي سنت ماري لندن فارغ التحصيل شد و در سراسر جهان به الکساندر فلمينگ کاشف پني سيلين معروف شد. سالها بعد ، پسر مرد نجيب زاده دچار بيماري ذات الريه شد. چه چيزي نجاتش داد؟ پني سيلين.اسم پسر نجيب زاده چه بود؟ وينستون چرچيل

:: بازدید از این مطلب : 342
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : 20 آبان 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mapple Admin

منظومه شمسی ما دارای 9 سیاره است که عبارت اند از ((عطارد-زمین-مریخ-مشتری-زحل-اورانوس-نپتون و پلوتو))مریخ چهرمین سیاره از نظر فاصله تا خورشید است و جز سیارات زمینی تقسیم بندی می شود.این سیاره را اغلب سیاره ی سرخ می داند .آیا می دانید چرا؟ انسان سفینه های بسیاری برای مطالعه ی سیاره مریخ به فضا فرستاده است.این سفینه های فضایی اطلاعات ارزشمندی راجع به این سیاره در اختیاره ما قرار دادند.در سال 1976 میلادی سفینه های ((وایکینگ یک و دو))در سطح مریخ فرود آمدند و به جمع آوری اطلاعات در مورد جو مریخ پرداختند.اطلاعاتی که توسط این دو سفینه به زمین ارسال شد نشان داد که جو مریخ حاوی یک الی دو درصد آرگن-دو تا سه درصد نیتروژن-95 درصد دی اکسید کربن و 3% اکسیژن است. سطح مریخ از نواحی تاریک و روشن تشکیل شده است .حدود 70% از سطح مریخ به رنگ سرخ و زرد است که باعث می شود این سیاره حتی بدون تلسکوپ نیز سرخ رنگ دیده شود.این نواحی مدام در حال تغییر شکل اند.خاک مریخ حاوی اکسید آهن فراوان است.در واقع اکسید آهن فراوان در اک مریخ است که باعث می شود سطح این سیاره سرخ رنگ به نظر بیاید.بادهایی که با سرعت 400 کیلومتر بر ساعت در مریخ می وزند موجب بروز توفانهای شدید در دشت های این سیاره می شوند.این طوفانها مقدار زیادی از خاک سرخ رنگ سیاره را در جو آن پراکنده می کنند.از آنجایی که نیروی جازبه مریخ کم است ذرات خاک و گرد و غبار هفته ها در جو سیاره معلق باقی می مانند.بنابراین خاک سرخ رنگ سیاره و نیز ذرات معلق در جو آن باعث می شوند که مریخ سرخ رنگ به نظر آید.                                                    

 

 

(((soheil TL)))



:: برچسب‌ها: ""مریخ""سرزمین" ,
:: بازدید از این مطلب : 595
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : 18 آبان 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mapple Admin

مجسمه آزادی یکی از مرتفع ترین مجسمه های جهان است که به مناسبت سالگرد یکصدمین سال استقلال آمریکا توسط فرانسویان به ان کشور اهدا شد.این مجسمه در جزیره ای به نام آزادی در دهانه ی بندر نیویورک واقع است.مجسمه ی آزادی توسط هنرمند فرانسوی ((فردریک بارتولدی)) طراحی و ساخته و بنا بر خواسته ی او در جزیره ی آزادی نصب شد. ایده ی ساخت این بنای یادبود توسط مورخ معروف فرانسوی ((ادوارد دلابوتی)) پس از جنگ داخلی آمریکا ارائه شد.هزینه ی ساخت مجسمه توسط فرانسوی ها و هزینه ی ساخت پایه ی آن توسط دولت ایالات متحده ی آمریکا پرداخت شد. مجسمه ی آزادی پیکر زنی است که لباسی گشاد و بلند برتن و تاجی بر سر دارد.در دست راست مجسمه مشعلی فروزان ودر دست چپ آن لوحی سنگی قرار دارد.روی این لوح سنگی تاریخ اعلامیه ی استقلال آمریکا (چهارم ژوئیه ی 1776 میلادی)حک شده است.مجسمه شب ها روشن می شود و مشعل آن با نوری قوی می درخشد.ارتفاع مجسمه ی آزادی ازقسمت پایه تا بلندترین نقطه ی مشعل 92 متر است . خود مجسمه به تنهایی 225 تن وزن و 46 متر ارتفاع دارد.هر ساله جهانگردان از مجسمه ی آزادیو جزیره ی آن دیدن می کنند. با استفاده از آسانسور می توان بالای پایه ی مجسمه رفت و سپس با پلکانی که داخل مجسمه وجود دارد تا روی تاج آن صعود کرد .در سال 1924 میلادی مجسمه ی آزادی به عنوان بنای یادبود ملی انتخاب شد.

 

(((soheil TL)))



:: برچسب‌ها: مجسمه ی آزادی ,
:: بازدید از این مطلب : 341
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : 17 آبان 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mapple Admin
معمولا وقتی از هوش سخن می گوییم منظورمان هوش طبیعی است. هوش طبیعی به معنی توانایی ذهنی فطری است.اما برخی از دستگاهها می توانند همانند انسان فکر کنند.به هوش این دستگاهها هوش مصنوعی می گویند.اخیرا دانشمندان کامپیوترهایی ساختند که می توانند اعمالی انجام دهند که نیازمند هوش است.موفقیت در انجام چنین اعمالی که به تفکر و تجزیه و تحلبل نیاز دارد مجددا این بحث قدیمی را که آیا ماشین برتر است یا انسان مطرح می کند. امروزه ماشین ها می توانند به راحتی کلمات چاپ شده را بفهمند و بخوانند.دستگاههای پیشرفته و کامپیوتری موجود در کابین خلبان می توانند به تنهایی و به طور خودکار هوایما را هدایت کنند.این دستگاههای باهوش می توانند اصوات را تشخیض و به آنها پاسخ دهند و حتی اشتباهات صورت گرفته را تصحیح کنند.کامپیوترها حتی می توانند شطرنج بازی کنند و گاهی اوقات انسان را مغلوب نمایند. زمانی که کامپیوتر IBM گری کاسپاروف قهرمان شطرنج جهان را شکست داد مردم سراسر جهان شگفت زده شدند . ولی آیا اینها بدین معنی است که هوش مصنوعی برتر از هوش طبیعی انسان است؟ هر کامپیوتر اعمالی را انجام می دهد که برنامه نویس کامپیوتر برای آن برنامه نویسی کرده است.این بدین معنی است که هوش انسان فراتر از هوش مصنوعی ماشینها عمل می کند. هوش مصنوعی هنگام تصمیم گیری دارای محدودیتی است که به میزان اطلاعات ذخیره شده ی آن بستگی دارد ولی هوش طبیعی چنین محدودیتی ندارد. اموزه محققان درصدد ساخت کامپیترهایی اند که بتوان از طریق صدا با آنها ارتباط برقرار کرد .چنین کامپیوترهایی می نوانند صدای انسان را تشخیص بدهند و به فرمانی که به آنها داده می شود عمل کنند. در حال حاضر تحقیق و پژوهش در مورد هوش مصنوعی زمینه های متعددی را ازجمله تصمیم گیری-فهم زبان-تشخیص طرح و ارائه ی طرح در بر می گیرد.ولی این ÷رسش را که آیا هوش مصنوعی می تواند روزی از هوش طبیعی انسان پیشی بگیرد پاسخ خود داد. {{چرا چطور چگونه؟؟}}

:: برچسب‌ها: "هوش "مصنوعی" ,
:: بازدید از این مطلب : 307
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : 16 آبان 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Gharibe s

نام: کمال
کلاس: دبستان
موزو انشا: عزدواج!

هر وقت من يک کار خوب مي کنم مامانم به من مي گويد بزرگ که شدي برايت يک
زن خوب مي گيرم.
تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تايش را به من داده است.
حتمن ناسرادين شاه خيلي کارهاي خوب مي کرده که مامانش به اندازه استاديوم
آزادي برايش زن گرفته بود. ولي من مؤتقدم که اصولن انسان بايد زن بگيرد تا آدم
بشود ، چون بابايمان هميشه مي گويد مشکلات انسان را آدم مي کند
در عزدواج تواهم خيلي مهم است يعني دو طرف بايد به هم بخورند. مثلن من و ساناز
دختر خاله مان خيلي به هم مي خوريم
از لهاز فکري هم دو طرف بايد به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر
ندارد که به من بخورد ولي مامانم مي گويد اين ساناز از تو بيشتر هاليش مي شود
در عزدواج سن و سال اصلن مهم نيست چه بسيار آدم هاي بزرگي بوده اند که
کارشان به تلاغ کشيده شده و چه بسيار آدم هاي کوچکي که نکشيده شده. مهم
اشق است !
اگر اشق باشد ديگر کسي از شوهرش سکه نمي خواهد و دايي مختار هم از زندان
در مي آيد
من تا حالا کلي سکه جم کرده ام و مي خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش
را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم
مهريه وشير بلال هيچ کس را خوشبخت نمي کند
همين خرج هاي ازافي باعث مي شود که زندگي سخت بشود و سر خرج عروسي
دايي مختار با پدر خانومش حرفش بشود
دايي مختار مي گفت پدر خانومش چتر باز بود..خوب شايد حقوق چتر بازي خيلي کم
بوده که نتوانسته خرج عروسي را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ايم که بجاي
شام عروسي چيپس و خلالي نمکي بدهيم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه
تراست تازه وقتي مي خوري خش خش هم مي کند!
اگر آدم زن خانه دار بگيرد خيلي بهتر است و گرنه آدم مجبور مي شود خودش خانه
بگيرد. زن دايي مختار هم خانه دار نبود و دايي مختار مجبور شد يک زير زميني بگيرد.
مي گفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پايين! اما خانوم دايي مختار هم مي
خواست برود بالا! حتمن از زير زميني مي ترسيد . ساناز هم از زير زميني مي ترسد
براي همين هم برايش توي باغچه يک خانه درختي درست کردم. اما ساناز از آن بالا
افتاد و دستش شکست. از آن موقه خاله با من قهر است
قهر بهتر از دعواست.آدم وقتي قهر مي کند بعد آشتي مي کند ولي اگر دعوا کند بعد
کتک کاري مي کند بعد خانومش مي رود دادگاه شکايت مي کند بعد مي آيند دايي
مختار را مي برند زندان!
البته زندان آدم را مرد مي کند.عزدواج هم آدم را مرد مي کند، اما آدم با عزدواج مرد
بشود خيلي بهتر است!

اين بود انشاي من
  
 



:: بازدید از این مطلب : 362
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : 14 آبان 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Gharibe s

 
The best cosmetic for lips is truth
زیباترین آرایش برای لبان شما راستگویی

for voice is prayer
برای صدای شما دعا به درگاه خداوند

for eyes is pity
برای چشمان شما رحم و شفقت

for hands is charity
برای دستان شما بخشش

for heart is love
برای قلب شما عشق

and for life is friendship
و برای زندگی شما دوستی هاست
 
No one can go back and make a brand new start
هیچ کس نمیتونه به عقب برگرده و همه چیز را از نو شروع کنه

Anyone can start from now and make a brand new ending
ولی هر کسی میتونه از همین حالا عاقبت خوب و جدیدی را برای خودش رقم بزنه
 
God didn't promise days without pain
خداوند هیچ تضمین و قولی مبنی بر این که حتما روزهای ما بدون غم بگذره

laughter, without sorrow, sun without rain
خنده باشه بدون هیچ غصه ای، یا خورشید باشه بدون هیچ بارونی، نداده

but He did promise strength for the day, comfort for the tears
ولی یه قول رو به ما داده که اگه استقامت داشته باشیم در مقابل مشکلات،
تحمل سختی ها رو برامون آسون میکنه

and light for the way
و چراغ راهمون میشه

Disappointments are like road bumps, they slow you down a bit
نا امیدی ها مثل دست اندازهای یک جاده میمونن
ممکنه باعث کم شدن سرعتت در زندگی بشن

but you enjoy the smooth road afterwards
ولی در عوض بعدش از یه جاده صاف و بدون دست انداز بیشتر لذت خواهی برد

Don't stay on the bumps too long
بنابر این روی دست اندازها و ناهمواریها خیلی توقف نکن

Move on
به راهت ادامه بده

When you feel down because you didn't get what you want justsit tight and be happy
وقتی احساس شکست میکنی که نتونستی به اون چیزی که می خواستی برسی
ناراحت نشو

because God has thought of something better to give you
حتما خداوند صلاح تو رو در این دونسته و برات آینده بهتری رو رقم زده
When something happens to you, good or bad
وقتی یه اتفاق خوب یا بد برات میافته همیشه

consider what it means
دنبال این باش که این چه معنی و حکمتی درش نهفته هست
There's a purpose to life's events
برای هر اتفاق زندگی دلیلی وجود دارد

to teach you how to laugh more or not to cry too hard
که به تو میآموزد که چگونه بیشتر شاد زندگی کنی و کمتر غصه بخوری
You can't make someone love you
تو نمیتونی کسی رو مجبور کنی که تو رو دوست داشته باشه

all you can do is be someone who can be loved
تمام اون کاری که میتونی انجام بدی
اینه که تبدیل به آدمی بشی که لایق دوست داشتن هست

the rest is up to the person to realize your worth
و عاقبت کسی پیدا خواهد شد که قدر تو رو بدونه

It's better to lose your pride to the one you love
بهتره که غرورت رو به خاطر کسی که دوست داری از دست بدی تا این که

than to lose the one you love because of pride
کسی رو که دوست داری به خاطر غرورت از دست بدی

We spend too much time looking for the right person to love
ما معمولا زمان زیادی رو صرف پیدا کردن آدم مناسبی برای دوست داشتن

or finding fault with those we already love
یا پیدا کردن عیب و ایراد کسی که قبلا دوستش داشتیم میکنیم

when instead
باید به جای این کار

we should be perfecting the love we give
در عشقی که داریم ابراز میکنیم کامل باشیم

Never abandon an old friend
هیچوقت یه دوست قدیمیت رو ترک نکن

You will never find one who can take there place
چون هیچ زمانی کسی جای اون رو نخواهد گرفت


When people talk behind your back, what does it mean
وقتی مردم پشت سرت حرف میزنن چه مفهومی داره ؟

Simple! It means that you are two steps ahead of them
خیلی ساده ! یعنی این که تو دو قدم از اون ها جلوتری

So, keep moving ahead in Life
پس، در زندگی راهت رو ادامه بد



:: بازدید از این مطلب : 248
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : 11 آبان 1389 | نظرات ()